اولین بوسه عاشقانه ...
1 6 هفته و 5 روز.......تاریخ 15 آذر ماه 1393..... در یخچال رو باز کردم تا از توش میوه در بیارم..طبق عادتم مثله همیشه دستم نا خوداگاه رفت روی شکمم..یهو دیدم ای وااااااااااااااااااااای چه خبره !!!!!!!شکمم مرتب چپ و راست میشه...اولش یه کم ترسیدم.. اما زوووووووود به خودم اومدم که این شیطنتای قند عسلمه که داره برا مامانش خودنمایی میکنه .. دوان دوان خودم رسوندم به بابایی..بایه حالتی که توش پر از ترس و هیجان و خوشحالی بود بهش گفتم :دستتو آروم بزار اینجا...ببین چیزی متوجه میشی....؟ دیدم بلافاصله چشای بابایی ازتعجب برق زد .اشک شوق تو چشای نازش حلقه ...
نویسنده :
میثاق
22:47