موسیقی زیبای زندگی

ما اومدیم با جشن دندونی هورااااااااا

یه خبر خوب.... و اون اینکه تو همین فاصله کوتاه اون یکی مرواردیتم دراومد و الان شدی ماهان خرگوشی خخخخ فاصله دراومدن دندون اول و دوم دقیق 10 روز بود   و اما خبر خوب دومی اینه که به بهانه شکفتن دندونای گل پسری جشنی به یاد موندنی با بهترین عزیزانم ترتیب دادیم که همه زحمتا به دوش مامانم بود... از ته دل از مامان خوب و فداکارم تشکر میکنم بابت این همه مهر و محبت بی پایانش و اما گزارش تصویری.... فرشته مهربون برا ماهان آورده یه دندون تاج سلطان ماهان نمونه ای از گیفت مهمونای عزیز مقدمات ...
4 دی 1394

روزهای پر هیاهو...

نازنینه مادر ازاین روزهات بگم که به شدت بی قراری..اذیتی..و ناراحت...مرواریدای خوشگلت بلاخره در 7 ماه و 10 روزگی یعنی 13 آذر ماه خودنمایی کرد...نمیدونی که چقدر مشتاااااااق دیدنشون بودم و مدتها بود که انتظار دیدنشون رو میکشیدم...تا بلاخره این مرواریدای خوشگلت در صدف دهانه نازت نشست ...مبارکت باشه عزیز دلم... این روزها به شدت مشغولم....در تدارک یه جشن کوچیک دندونی خانوادگی هستم..از طرفی هم برای شب یلدا برنامه ریزی میکنم.   این روزها شما شبها تا ساعت 1 بیداری..همش بازیگوشی و شیطنت میکنی...عاشق این هستی که بند یه چیزی رو باز کنی...تقریبا یکی از سرگرمیهات همینه که من یه روبان ببندم به گوش خر بدبختت و تو بشینی...
19 آذر 1394

وقایع یه ماه گذشته با شرح تصویری

ماهک شیطونم روز به روز شیطونتر و هوشیارتر میشی...بلاخره بعد از مدتها تونستم یه وقتی برای آپ کردن وبلاگمون دستو پا کنم..   از اول برات میگم..از واکسن 6 ماهگی که با کلی ترس و استرس همراه بود..مثه دفعه های قبل بدنت سست بود و بی رمق...اشکای ناز و پاکت آویزن..و صدای گریه های نازت بود که به همه جایه خونه سایه تلخی انداخته بود...از ساعت 1 تا ساعت 5 عصر بی وقفه بی استراحت گریه میکردی اینقدددر سست و بی رمق بودی که توانه میک زدنه شیشه شیرت رو هم نداشتی..و من مثه همیشه ناتوان توی آروم کردنت یه گوشه کز کرده بودم و مامانه خوبم آغوش گرمش رو مهمونت کرده بود..... اگر بدونی هر اشکی که از صورت ماهت میریزه به قیمت نیمه عمر شدنم...
21 آبان 1394

بازگشت بعد از تاخیر دو ماهه

پسرکه نازو شیرینم دیگه چیزی نمونده که 6 ماهت تموم شه و واکسن 6 ماهگی رو بخوری.....این روزها باز استرس واکسنت تمام وجودمو گرفته...دو تا خاطره پر از ترسی که از دو واکسن قبلیت دارم تمام وجودمو پر از استرس و تشویش کرده! این روزها کلی شیطون شدی..تقریبا خوابیدنو دوست نداری و همش دوست داری یا بشینی یا تو بغل رات ببریم....البته هنوز نمیتونی بدون کمک بشینی !به شدت تمام سعی میکنی سینه خیز بری ولی وقتی خسته میشی و ناموفق غر میزنی ..صدات کاملا رسا و پسرونه اس فدای اون صدای قشنگت بشم...از قهقه هات  بگم که خیلیییی قشنگه .آنچنان قهقه میزنی که چشمای نازت پر از اشک میشه و شونه هات بالا پایین می ره...مدام دوست داری بخندونیمت...خیلی خیلی اتاقتو د...
26 مهر 1394

5 ماهو نیمچگی

ماهان پسرم, [08.10.15 16:41] [Forwarded from S ... ... ... ... ...] روز کودک مبارک من يه مامانم....... ازينكه ميبينم فرزندم روز به روز با بزرگ شدنش لباساش ديگه اندازش نيست حس خيلي خوبي دارم.  وقتي فرزندم و نگاه ميكنم و قد و بالاشو ميبينم ذوق ميكنم وقتي فرزندم اراسته است و زيبا همه چي يادم ميره. خيلي وقته كه براي خودم وقت زيادي ندارم ....اما ازينكه تمام وقتم صرف رسيدگي به فرزندم ميشه يه جور خاصي خوشحالم خيلي وقته كه نتونستم غذامو تا گرمه و لذت داره تا اخرش بخورم......اما وقتي فرزندم شيرشو با ميل ميخوره و تموم ميشه انگار خوشمزه ترين غذاهاي دنيا رو خوردم خيلي وقته نتونستم كتاب مورد علاقمو بخونم.....اما وقتي با عشق با فرزندم حرف ميز...
16 مهر 1394