اتاق قند عسلیم
قشنگترین اتاق زندگیم اتاق پسرمه...
سلام قشنگم..امشب که دارم برات مینویسم ساعت 1 نیمه شب و عمر من و تو 35 هفته و 4روزه..35 هفته با هم بودیم و دیگه چیزی به لحظه دیدار نمونده .!نهایت 3 هفته دیگه .!
این روزا به شدت شیطون شدی و قلدر شدی..همچین زووووووووور میزنی و شکم فلک زدمو کج و معوج میکنی که دردم میگیره ..از حالا داری تمرین مردونگی زورگویی میکنی خوشگله مامان؟
از این روزا بگم که به شدت قلقلی شدم و 13 کیل اضافه کردم ...دیگه وقتی میشینم باید با سلام و صلوات بلندم کنن وقتی هم میخوام بشینم باید دو نفر کمکم کنن تا قل نخورم زمین
اما همه این روزا رو دوست دارم..همه این لحظه ها رو.تک تک ثانیه هاشو عشق میکنم .چون گوهری مثله تو تو وجودمه ..ای کاش میتونستم ثانیه ها رو متوقف کنم..ای کاش میتنسم زمانو نگه دارم ..مطمئنم بعد از تولدت دلم بی نهاااااااااایت تنگ این روزایی میشه که دوران بچگیم تو خاله بازیام همیشه اداشو درمیاوردم..ادای حاملگی...
بریم سر اصل مطلب..
میخوام برات عکس اتاقتو بزارم....البته ا اونجایی که ما برای وروت خیلی هیجان زده بودیم از 3 بهمن که تولد بابایی بود و من 5 ماهه باردار بودم اتاقتو چیدیم ولی دوست داشتم روزای آخر بارداریم عکساشو برات بزرم تا کمی منتظر بمونی
بقیه عکسات اینجاست...هنوز تمام نشده که عسلیه من :-)
ست بهداشتی
سرویسهای حوله گوگولیم
سطل وکیوم کننده پوشک که به شخصه عاشقشم
و در نهایت یک سورپرایزززززززز
قاب عکسی از اولین عکس پرتره صورت ملوست